روایت پهلوی
رَوایَتِ پَهْلَوی، کتابی به زبان پهلوی، نوشتهشده بر اساس متون زند. مؤلف این اثر، ناشناخته، و زمان نگارش آن نیز نامعلوم است. شاید این کتاب نیز مانند بسیاری از متون فارسی میانه، در سدۀ 3 ق/ 9 م گردآوری و تدوین شده است. نسخهها و دستنوشتهای این کتاب همراه با کتاب دادستان دینی آمده، بهاینترتیبکه از 65 فصلِ روایت پهلوی، 62 فصل پیش از متن دادستان دینی، و فصلهای 63 تا 65 بعد از آن قرار گرفته است.
در مجموعۀ روایت پهلوی، موضوعات گوناگونی در کنار یکدیگر مطرح شده است. بخش بزرگی از مطالب این کتاب به آیینهای دینی، باورهای مربوط به آن و مبحث گناه و ثواب اختصاص دارد. موضوع مهم دیگر در این کتاب، ذکر روایات اساطیری، مانند اسطورۀ آفرینش و رستاخیز، اسطورۀ گرشاسب، جم، کیخسرو و زردشت است. بهجز مطالب اخلاقی موجود در فصول مربوط به گناه و ثواب دینی، چند فصل از کتاب به اندرزهای اخلاقی اختصاص دارد. ذکر باورهای کهن مردمی از ویژگیهای مهم این کتاب است که گاهی سعی شده، تا با رنگ و بوی دینی، به نیروهای شر و اهریمنی ارتباط داده شوند.
باتوجه به گوناگونی مطالب این کتاب، شاید نویسنده یا گردآورندۀ آن از منابع مختلف اوستایی، زند و پهلوی استفاده کرده باشد؛ اما در هیچ جای کتاب، از این منابع یاد نکرده است. بیتردید، متون زند که ترجمه و تفسیر اوستا (ه م) است، مهمترین منبع نویسنده بوده است؛ عباراتی چون «زردشت از اورمزد پرسید»، «اورمزد به زردشت گفت»، «این نیز از اوستا پیدا ست»، و «از دین پیدا ست»، اشاره بر برداشت مطالب از زند اوستا دارند (میرفخرایی، 11).
آیینهای دینی و جزئیات برگزاری آنها، و همچنین، اعمالی که سبب گناه یا ثواب میشوند، دو موضوعی به شمار میروند که بیشترین مطالب کتاب را به خود اختصاص دادهاند. آغاز روایت و فصل اول آن به مراسم فروردیگان/ فروردگان پرداخته است، مراسمی که در ششمین گاهنبار (گاهنبار هَمَسپَتمَدِم)، در 10 روز پایانی سال برگزار میشود و در اوستا (فروردینیشت: 49) نیز بدان اشاره شده است؛ این جشن به یاد فروهر درگذشتگان و به مناسبت بازگشت آنها نزد بازماندگان زمینی خود برگزار میشود. در کتابهایی که گزارشی از آداب و رسوم مردم دارند نیز این جشن با عنوان «فروردگان» یاد شده است (برای نمونه، نک : بیرونی، 219)، اما در نوشتههای فارسی زردشتی و نزد زردشتیان (ه م) کنونی ایران، نامِ «پنجۀ کوچک» برای 5 روز نخست، و «پنجۀ بزرگ» برای 5 روز دوم شهرت بیشتری دارد. آیین برگزاری این جشن تقریباً شبیه به 5 گاهنبار دیگر است. یکی از تفاوتهای گاهنبار پنجه یا همسپتمدم با 5 گاهنبار دیگر آن است که در آخرین شب این گاهنبار ــ که شب پیش از نوروز (ه م) است ــ روی پشت بـام آتـش افـروخته میشـود و بهایـنترتیب، فروهرهای درگذشتگان را برای بازگشت به مسکن اصلی خود بدرقه میکنند (نیکنام، 112).
رسوم دیگری که در روایت پهلوی آمده است، اینهایند: مراسم همادین، درون، میزد، گوشودا، یزش، گاهنبار، ویسپرد، هادخت و دوازده هماست. بهویژه، ثوابی که برای برگزاری این آیینها به روان فرد بهدین میرسد، مورد تأکید قرار گرفته است (نک : ص 218، 229-231، 242-253، 297- 298، 331-350). ذکر برخی از جزئیات دربارۀ این رسوم در این کتاب بسیار حائز اهمیت است، زیرا در نوشتههای پهلوی بهندرت به شیوۀ برگزاری آیینها اشاره شده است؛ مثلاً، در فصل 58 کتاب، دربارۀ نانِ «درون» که در مراسم یزش و درون تقدیس میشود، آمده است: در مورد درون 3 کار باید انجام شود: آمادهکردن، ساختن و یشتن (= تقدیسکردن)؛ برای آمادهکردن درون از هر نوع غلهای میتوان استفاده کرد، اما گندم از همه بهتر است؛آرد آن باید با پادیابی (= رعایت اصول پاکی آیینی) تهیه شود؛ کنارههای نان را باید بالاتر از میان آن درست کرد و آن را باید به اندازهای پهن کرد که سوراخی در آن ایجاد نشود؛ بااینحال، به نظر اکثر موبدان، پادیاب (= پاک) بودن درون مهمتر از شکل و مزۀ آن است؛ درون را باید در میان سینی قرار داد و چون پادیابیاش بسیار بالا ست، نباید آن را در تماس با خوردنیها و لوازم دیگر سفره قرار داد (ص 334- 338).
واژۀ درون، در نوشتههای پهلوی، هم نام یک آیین و هم نام نوعی نان (ه م) گندم فطير (بدون خميرمايه) است كه به شكل كلوچههای گرد و كوچك و نازك درست میشود. همراه با این نان، مقداری روغن حيوانی هم تقديس میشود كه «گوشودا» نام دارد (ویلیامز، 531؛ بویس، 63). مراسم درون به مناسبتهای گوناگون اجرا میشود (برای شرح بیشتر، نک : ه د، درون)
مراقبت از آتش (ه م) و پاکی آن، به دلیل اهمیت موضوع، جداگانه در فصلهای 18 و 37 کتاب مورد تأکید قرار گرفته است (نک : ص 253- 266، 294- 297). قراردادن هیزم پاک بر آتش، سخننگفتن در مقابل آتش، «چیدن» (= جمعکردن) آتش بعد از استفاده از آن، مراقبت از خاموش نشدن آن، و آلودهنساختن آتش و نریختن آب روی آن، از آدابی است که تا امروز هم باقی ماندهاند؛ البته، برخی از آنها مانند شیوۀ چیدن آتش و مخفیکردن آن زیر خاکستر بهصورتیکه خاموش نشود، کمکم به فراموشی سپرده میشود. رسم چیدن آتشهایی که در حرفههای گوناگون به کار میرود، مانند آتش سفالپزی، زرگری، سیمگری، آجرپزی و جز آن، بسیار ثواب دارد (نک : همان، 258، 296). این رسم تا چندی پیش که هنوز از هیزم و چوب برای افروختن کورهها استفاده میشد، پابرجا بود. برای نشاندن و برپاکردن آتش بهرام ــ کـه مهمترین آتش است ــ باید تعـدادی آتش از جایگاههای مختلف چیده، و تطهیر شود و سپس در آتش بهرام به یکدیگر «پیوند» داده شوند؛ تعداد این آتشها بنابر فرگرد هشتم وندیداد ــ قدیمترین متنی که از این موضوع سخن گفته ــ 16 آتش است (نک : ص 85 - 89).
مهمترین چیزی که پادیابی و پاکی را از بین میبرد، نسا و جسد درگذشتگان است؛ در بیشتر متون فقهی پهلوی مانند شایستناشایست، روایت امید اَشَوَهیشتان و روایت آذرفرنبغ که فصولی از آنها به مسئلۀ ناپاکی و تطهیر اختصاص یافته، به این امر اشاره شده است (نک : تفضلی، 279- 286). در روایت پهلوی نیز در فصلهای 2، 44 و 55 به این موضوع پرداخته شده است (نک : ص 214، 215، 303، 331).
چنانکه اشاره شد، در کتاب روایت پهلوی بهجز آیینهای دینی، دربارۀ ثواب و گناه بسیار سخن رفته، و اعتقاد بر این است که تن مردنی است و از پیری نمیتوان گریخت، پس باید کار ثواب کرد، «زیرا از طریق آن (= کار ثواب) است که روان میتواند بماند، تن به هیچ روی به یاری نرسد» (ص 217).
برگزاری آیینهای دینی از مهمترین کارهایی است که برای فرد بهدین ثواب و پاداش بسیار به همراه دارد؛ بهجز آیینهایی که پیش از این بدانها اشاره شد، خواندن نیایش برای اورمزد و ایزدان دیگر، دارای ثواب است (ص 299). اعمال دیگری که ثواب دارند، عبارتاند از: دادن سود تجارت و مازاد محصولات بهعنوان اَشوداد (= بخشش به مرد پرهیزکار) و به قصد برآوردن نیاز فقرا (ص 300-302)؛ خویدوده و وصلت با خویشاوندان (ص 219- 229، 303-304)؛ کشتن گناهکاران و موجودات زیانکار و خرفستران (ص 267-270)؛ دختر به شوهر دادن (ص 298- 299)؛ همسرداری و زادن فرزند و مراقبت ایشان (ص 303)؛ دیدار نیکان در مِیَزد و پرستش ایزدان (ص 303-304)؛ و در فصلهای 34 و 39، مختصری دربارۀ شرایط ازدواج و طلاق آورده شده است (ص 287- 289، 298- 299).
اعمالی که در روایت پهلوی از گناهان به شمار آمده است، عبارتاند از: مهردروجی (= پیمانشکنی) (ص 217، 239)؛ دزدی؛ بدون کُشتی (= کمربند مقدس) بودن؛ با یک کفش راهرفتن و تباهکردن خوردنیها (ص 237- 238)؛ کشتن گوسفند و خوردن گوشت آن (ص 242، 351)؛ دوستی با گناهکاران (ص 286)؛ قتل، جادوگری و دزدی که از گناهان مرگارزان (= مستوجب جزای مرگ) به شمار میروند (ص 300)؛ رابطۀ نامشروع (ص 303)؛ دیوپرستی، بتپرستی، بدعت و ستمگری (ص 303-304).
در فصل 20 کتاب، به نذرکردن که در نوشتههای پهلوی، «استوفرید» (پهلوی: ustōfrīt) نام دارد، پرداخته شده، و آمده است که برای نذرکردن، باید گفت: «اگر این نیکی مرا باشد (= مراد من حاصل شود)، استوفریدی بکنم»؛ و از نذرِ نان، می، گل، شاهدانه و «هر اندازه هزینهای که باید»، سخن رفته است (ص 266؛ نیز نک : ه د، نذر).
روایت پهلوی اندرزنامه نیست، اما مشتمل بر نکات اندرزی مهمی است. بهجز اندرزهایی که بهویژه دربارۀ راستی و رادی در بخشهای گوناگون کتاب آمده است (ص 216، 232- 237، 279-280)، فصل 62 کتاب، مشتمل بر اندرزهای آذرباد مهرسپندان و 22 اندرزی است که مهراورمزد، هیربد و معلم آذرباد، به او آموختهاند (ص 352-356). اهمیت این فصل در آن است که برخی از اندرزهای آن در اندرزنامههای دیگری که منتسب به آذرباد است، دیده نمیشود.
اسطوره بخش دیگری از مضامین روایت پهلوی را تشکیل داده است. اسطورۀ آفرینش ایرانی، که با جزئیاتی بیشتر و کاملتر در کتاب بندهش و گزیدههای زادسپرم آمده، در فصل 46 روایت پهلوی نیز ذکر شده است، اما با مطالبی جدیدتر که در نوشتههای پهلوی سابقهای برای آن نمیتوان یافت. براین اساس، تمامی هستی از اخگر آتش و روشنی بیکران که به مثابۀ ابزار (= ماده) هستی است، آفریده شده است (ص 304- 308؛ نیز نک : ه د، آفرینش).
سرنوشت روان پس از مرگ، اسطورۀ رستاخیز و فرشگرد، آمدن نجاتبخشان (هوشیدر، هوشیدرماه و سوشیانت) و شمار فرشگردکرداران، در فصلهای 23، 25، 48 و 54 آمده است. بخشهایی از اسطورۀ زندگی زردشت و دینآوری گشتاسب (ص 309-313)، همچنین، داستان درخواست زردشت از اورمزد برای بیمرگشدن و دستیابی او به خرد همهآگاه اورمزدی (ص 292-293) از دیگر اساطیری است که در روایت پهلوی دیده میشود.
اسطورههای دیگری که در این کتاب آمده، عبارتاند از: اسطورۀ گرشاسب و آتش بهرام (ص 253-266)؛ اسطورۀ جم، گناه او و توبهاش (ص 282- 285)؛ اسطورۀ کنگدژ که به دست سیاوش کاووسان ساخته شده است (ص 326 - 328)؛ و اسطورۀ مهلا و مهلیانه (مشی و مشیانه) (ص 329).
بخشی دیگر از مطالب این کتاب، مربوط به باورها و اعتقاداتی است که در زندگی روزمرۀ مردم آن زمان رواج داشته است. برخی از این باورها با رنگوبویی دینی به نیروهای شر و اهریمنی ارتباط داده شدهاند؛ مثلاً، در فصل سیزدهم (ص 240) آمده است که: خمیازه (پهلوی: wāšag)، دهندره (پهلوی: wiyāzag) و عطسه (پهلوی: nōšagš) به سبب تلاش اهریمن و دیوان برای صدمهزدن به زندگی است و برای مقابله با گزند آنها میتوان یکبار ذکرِ (= دعا) «اَشم وُهو» و یکبار «یتا اَهو وَئیریو» ( اوستا، یسن 27: 13-14) را خواند. دربارۀ ارجمندی و تأثیر این دو ذکر مهم اوستایی («اشم وهو» و «یتا اهو وئیریو»)، در فصل 27 روایت پهلوی (ص 278- 279) و همچنین دیگر کتب پهلوی و فارسی زردشتی، برای نمونه، روایات داراب هرمزدیار (1/ 16- 17) و صد در نثر و صد در بندهش (ص 55 - 56، 96) به فراوانی سخن رفته است. خواندن اشم وهو در هنگام مرگ یکی از بستگان و به جای نیایشهای دیگر مانند اوستای طعامخوردن تا دورۀ کنونی رواج داشته است (مزداپور، 156، 166). امروزه، زردشتیان در آیینهای دینی، به جای نیایشهایی که موبد در مراسم میخواند و برای «همبهرهشدن» با ثواب آنها، در پایان مراسم، 13 بار اشم وهو و 21 بار یتا اهو وئیریو میخوانند. همچنین، باید به خواندن اشم وهو و یتا اهو وئیریو در هنگام بازوبستهکردن کشتی (= کمربند مقدس) اشاره کرد که رسمی عمومی است.
انتساب پدیدههای طبیعی به ایزدان و دیوان، شاید ریشه در باورهای مردم داشته، که رنگ دینی گرفته است؛ مثلاً: روشنی و برقی که از ابرها میآید، از گرودمان (= بهشت برین) است که برای نابودی دیو اسپنجغر فرو فرستاده شده است؛ ستارهای که از آسمان میگذرد، آلودگی اهریمن است و اگر بر مردمان افتد، مویشان را سفید میکند؛ اگر بر گیاهان افتد میخشکاندشان؛ اگر بر گوسفندان افتد، آنان را میمیراند؛ آتشی که اخگر دارد، از اورمزد، و آنکه اخگر و روشنی ندارد، از اهریمن است (ص 290- 291).
در فصل شصتوسوم، به افسون تب و بندآمدن خون اشاره شده، که عبارت از نیرنگ یا دعایی است که برای پایینآوردن تب و بندآوردن خونریزی خوانده میشده است. برای پایینآوردن تب، همراه با خواندن دعا، ریسمانی را گره میزدند و بر بازوی فرد میبستند (ص 357). در روایات داراب هرمزدیار (1/ 281-282) نیز آمده است که برای کسیکه «تب سرد و گرم و یا تب یک روز و دو روز و یا سه روز و یا چهار روز» داشته باشد، رشتۀ هفتتار را با خواندن 7 بار افسون تب، 7 گره بزند و به بیمار دهد تا تب او رفع شود.
ازجمله مطالب دیگر کتاب، اشاره به باورهایی است که دربارۀ مهرهها در میان مردم رایج است (ص 357 - 361).
مآخذ
اوستا، ترجمۀ جلیل دوستخواه، تهران، 1374 ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369 ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923 م؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، 1389 ش؛ داراب هرمزدیار، روایات، به کوشش رستم اونوالا، بمبئی، 1341 ق/ 1922 م؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، 1390 ش؛ صد در نثر و صد در بندهش، به کوشش دابار، بمبئی، 1909 م؛ مزداپور، کتایون، «تداوم آداب کهن در رسمهای معاصر زردشتیان در ایران»، فرهنگ، تهران، 1383 ش، س 17، شم 49-50؛ میرفخرایی، مهشید، مقدمه بر روایت پهلوی (هم )؛ نیکنام، کورش، از نوروز تا نوروز، تهران، 1382 ش؛ وندیداد، ترجمۀ محمدعلی حسنی، حیدرآباد دکن، 1327 ش/ 1948 م؛ نیز: